با آقای جوان ایرلندی که حدودا 23 - 22 بنظر می رسیدند صحبت کردم. ایشان خیلی تند صحبت می کردند. و مرتب از من سوالات مختلف می پرسیدند. البته من با سرعت خودم به ایشان توضیح دادم. گفتم: ما اینجا درباره حضرت مهدی(عج) که منجی بشریت هستند و ما مسلمانان به ایشان اعتقاد داریم، صحبت می کنیم. پرسید: آیا به شیعه و سنی ارتباطی دارد؟ پیامبر جدید هستند؟ من پاسخ دادم: یکی از امامان شیعه هست که جانشین پیامبر(ص) و امام علی(ع) هست. بعد چون از خیلی قبل تر شروع به سوال پرسیدن کرد، از ابتدا و حضرت محمد(ص) و جانشینی امام علی(ع) شروع به توضیح کردم. ادامه دادم: ایشان زنده هست و تمام پدرانش کشته شده اند. ایشان قرار بوده حفظ بشه و ما مردم آماده نبودیم و خواهان این آزادی نبودیم، به آسمان رفتند و روزی که دنیا پر از ظلم شود و ما ایشان را بخواهیم و صدا بزنیم برمی گردد. با مسیح هم برمی گردد.
متوجه شدم این آقا مسیحیست. بعد توضیح دادم که نشانه هایی هست که دنیا چطور می شود. مردان، لباس زنانه و زنان لباس مردانه می پوشند. دنیا خیلی پر از ظلم می شود. با اسب هایی فلزی حرکت می کنید و...
خیلی باهم صحبت کردیم. که این ها برای من ناراحت کننده است. چون ایشان فرمودند: وقتی من بیایم اگر علم 27 پله باشد شما فقط دوتای آن را کشف کرده اید. روایتی از حضرت علی علیه السلام برایش نقل کردم که اگر شما به حرف من گوش می دادید، خانه هایتان را با آب روشن می کردم.
بعد توضیح دادم که ایشان چون پیروانی نداشته کشته شده اند چون مردم به او اعتمادی نداشته اند، و بخاطر عدالت زیادشان ایشان را بعنوان رهبر نمی خواستند. مثل همین دوره که مردم بدنبال پول و زندگی بهتر هستند و چون ایرلندی بود و سرکوب شده بودند درک می کرد.
از همان ابتدا از ترامپ و کاپیتالیسم و تمام قدرتمندان نقد کرد. و گفت: تمام ثروت های دنیا تنها متعلق به یک درصد هست و بقیه را با ورزش، تیک تاک، یوتیوب سرگرم کرده اند. مردم خیلی با موبایل هایشان سرگرم شده اند و من این را دوست ندارم.
پرسید:شما معتقدید که حضرت مسیح کشته نشده؟ گفتم مهم نیست که ایشان کشته شده یا خیر. که ما معتقدیم زنده هست. بعد داستانی از حضرت مسیح و حضرت مریم که در قرآن امده است برایش نقل کردم. برایش جالب توجه بود. و پرسید: پس شما درباره بقیه پیامبران هم اطلاعات دارید؟ پاسخ دادم:بله. می دانم که 124 هزار پیامبر بوده که 5 تا از آنها اصلی بوده اند. که حضرت مسیح یکی از آنها و منجی یهود بوده است.
درباره اسلام دیدگاه دیگری داشت. که گفتم:ما خدای مشترکی داریم. و این به کلاس دانشگاه می ماند که هر دوره، دوره قبلی را تکمیل می کند. حضرت مسیح برای یهودی ها حالت پیشرفته تر و حضرت محمد صلی الله علیه و آله هم آخرین نفر بوده است.
درباره اسرائیل هم با هم صحبت کردیم. خاطره ای از صحبت با شخص اسرائیلی برایش گفتم که دید آنها نسبت به همه ما حتی شما مسیحی ها مثل حیوان است. و آن شخص اسرائیلی توی حرف هاش نسبت به حضرت مسیح و حضرت مریم خیلی حرف زشت زد. آنها فقط قصد سواستفاده از ما را دارند و معتقدند ما مسلمانان در وضعیت بدی هستیم چون اسرائیل را دوست نداریم. اسرائیل فرزند خداست. مسیحی ها وضعیت خوبی دارند بدلیل اینکه ما را دوست دارند اما در نهایت از آنها هم بدمان می آید و دروغگو و شیاد هستند ولی بعلت اینکه از ما حمایت می کنند دعا می کنیم زندگی خوبی داشته باشند.
نظر مرا درباره جهنم پرسید که گفتم:بله ما اعتقاد داریم. گفت:به نظر من خداوند کسی را که نماز نمی خواند، می بخشد. من ادامه دادم بله می تواند و ممکن است. اما چیزی که خدا نمی بخشد این است که تو شخص دیگری را اذیت کنی. و تا زمانی که آن فرد راضی نشود خداوند دست بردار نیست. از گناهان و بدی های او به تو و از خوبی های تو به آن شخص می دهد تا بالانس برقرار شود. گفت: منطقیست. اما درباره نماز که مسیحی ها معتقدند حتما به جهنم می روی به عقیده من این گونه نیست. من افزودم بله حتما اینطور نیست. خدا می تواند آن فرد را ببخشد ولی مساله دیگری پیش می آید و آن این است که فرد بی نماز خودش را نمی بخشد چرا که می داند با وجود نماز خواندن می توانسته به یکسری رشدها برسد اما آن ها را از خود دریغ کرده و همان نبخشیدن جهنم او می شود.
گفت: چطوری؟ من مثال جنین آقای شجاعی را برایش زدم که رحم بدرد او نمی خورد اما به دنیا که می آید برایش کاربردهای زیادی دارد. دنیا هم مثل یک رحم بزرگ است که ما گناه که می کنیم اذیت می شویم و با انجام کار خوب رشد می کنیم. و اعضایی، جسمی، بالی، انگشتی در می آوریم که آنجا از آن استفاده می کنیم. نماز خواندن هم یکی از کارهای خوب است. کسی که نخوانده خداوند به او می گوید باشه. اما بخاطر رشدی که نکردی آنجا چشم نداری. این دید برایش جالب بود.
ادامه دادم:جهنم مثل یک بیمارستان است که فرد مریض خودش به آنجا مراجعه می کند تا خوب شود. درد دارد، جراحی دارد. جهنم هم همین طور است. خداوند بعضی گناه کاران را به آنجا می فرستد. برخی هم خودشان می روند تا خوب شوند. و بعضی تا ابد آنجا هستند و برخی در رفت و آمد هستند.
درباره سینه زدن و لطمه زدن پرسید. پاسخ دادم:بله خیلی از سنی ها می گویند چرا خودتان را بخاطر بقیه می زنید. خدا هست و بقیه زیاد اهمیتی ندارند. مثال بیمارستان را زدم که ما ناراحت هستیم چرا که لیدرها را از دست داده ایم و هرسال سالگردشان ناراحت می شویم و ناراحتی امان را بصورت واقعی و نه نمادین نشان می دهیم. و فکر می کنیم همین یک بیمارستان در شهر هست و پر از جراح. و خدمتکارها، تمام دکترها را کشته اند. همه صحبت های مرا تکمیل می کرد. گفتم: در دوره ما هم همین است. این 11 دکتر و فوق تخصص را که عملا می توانستند تا حد زیادی باعث پیشرفت دنیا شوند، از بین برده اند و به حرف هایشان گوش داده نشده، و در عوض افرادی مثل ترامپ، پوتین، ملکه انگلیس آمده اند، مجوز داده، دارو تجویز می کنند و آدم ها پشت سر هم کشته می شوند. در چنین شهری اگر بخواهی بیمارستان بروی خودت حس ناراحتی و بدبختی می کنی. چرا اینقدر بدبخت هستم؟ چرا نباید یک دکتر باشد و ناراحت می شویم که آنها را نداریم. درگیر رای هستیم و تحت حکومت چنین خدمتکارهایی زندگی می کنیم.
خودش شروع به توضیح درباره انگلیس و ایرلند کرد که چقدر بهشان فشار وارد شده است.
پدر خودش در روستایشان در ایرلند، هفتگی، روزانه، لیست کشته شده های فلسطین را می برد و در جایی قرار می دهد و تبلیغ می کند. ولی مردم محل نمی گذارند و رد می شوند و برایش ناراحت کننده هست.
این بحث را باز کردم که در گذشته انقلاب هایی رخ داده است که هیچ کس تصور نمی کرده نتیجه بدهد. از پادشاهی به رای دادن و از آپارتاید سیاه پوستان به چنین وضعی برسیم. از دوره رنسانس به دوره های دانشگاهی حال حاضر. اکنون هم هیچ کس فکر نمی کند که مسیح بیاید اما رخ خواهد داد. برای همه این انقلاب ها لیدر داشتند و خودش تکمیل کرد که مردم خودشان هم آماده بودند و تا این حد بدنبال متریالیسم، واتس آپ و تیک تاک نبودند. گفتم:بله ما هم در حال حاضر باید همین کار را بکنیم. این بروشور هم همین را می گوید.
پنج بعد جمادی، گیاهی و حیوانی را توضیح دادم و گفتم باید بدانیم هر تبلیغی که می بینیم روی کدام یک از این ها فشار وارد می کند. که ما را به سمت گیاه بودن، جماد بودن یا حیوان بودن سوق می دهد. نیاز داریم روی پنجمی که انسان بودن هست کار کنیم. خودش تکمیل کرد که خرید رفتن، آمازون رفتن و این طرف و آن طرف رفتن کمکی به ما نمی کند.
با این فرد و افراد دیگر که صحبت کردم نظرم راجع به آدم های آماده این است که نباید این گونه فکر کنیم که آماده اند و می دانند و خداحافظ. برای این ها باید بیشتر وقت گذاشت. چون تشنه یادگیری هستند و رها می شوند و گاهی چیزهای بدی یاد می گیرند.
بروشور بی نهایت طلبی خیلی برایش جالب بود.
من قانونی دارم که بیشتر از 10 دقیقه برای کسی وقت نگذارم. خصوصا برای افرادی که خیلی موافقند یا مخالف. مگر اینکه آن گفت و گو سبب رشد شود. نیاز است چیزهایی که بلد هستیم به آنها بگوییم تا هم سطح شویم.
آقایی کلمبیایی بود که از طریق نمایشگاه های اربعین ما شیعه شده بود. در نماز جمعه های شیعیان شرکت می کرد و سوالاتش را می پرسید. برای این آدم باید وقت گذاشت. در غیر این صورت یا بی جواب می مان. یا جواب های دیگر را از جاهای دیگری پیدا می کند. به این نتیجه رسیدم برای حفظ این گونه افراد خصوصا اشخاص خارجی باید وقت بیشتری گذاشت. چونکه طبق گفته خودشان، با دوستانشان حرف می زنند و باید دستشان را پر کرد. و ممکن است دوستان آنها حرف این افراد را بیشتر و سریعتر بپذیرند نسبت به حرف های ماهایی که غریبه هستیم. پس باید دست این افراد تازه موافق را پر کرد و اهمیت این گونه نمایشگاه ها از این جهت است. فکرش را نمی کردم در خیابان این همه آدم باشد که به دانستن نیازمند باشد و بغیر از این گونه جاها کجا می تواند به جواب سوالات خود برسد.